از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی
بالاترین علم فکر کردن است.
انسان باید این قدرت و شجاعت را داشته باشد که بتواند خلوتهایی داشته باشد که در آن فکرهای مستمر انجام دهد و به طور منظم و مستمر این عبادت را انجام دهد. تمام مقدمات عبادی که در اسلام به آن اهمیت داده شده برای ایجاد تمرکز و فکر است. نماز، حج و روزه برای این بوده که ما را به خلوتی بکشانند و از طبیعت جدا کنند و با نظام هستی و معشوق حقیقی خودمان آشنا شویم، انس بگیریم و حرکت کنیم. اگر کسی خودش مستقیماً بتواند این مقدمات را برای خودش فراهم کند، از بقیه سبقت میگیرد.
پیامبر صلوات الله علیه میفرماید: وقتی میبینید مردم زیاد عبادت میکنند، شما بیشتر فکر کنید تا بتوانید از بقیه مردم سبقت بگیرید. نماز و حج و ... حداقلهای تضمینی است که ما در حالت فکر قرار بگیریم. در آن تمرکزها باید با فکرهای اساسی روبهرو شویم. با توحید، الحمدلله رب العامین و... این عبادات بهانهای است تا فکر کنیم.
در حج «مشعر» داریم. یعنی محل شعور، یعنی جای دقیق نگاه کردن. شعر یعنی مو. شعور غیر از یک درک معمولی است. یعنی ریزبینی و باریکبینی. یعنی پیچش مو را دیدن. در عرفات به یک عرفان خاصی میرسید. در تفکر خیلی اهمیت دارد که انسان فضاهایی را برای خودش درست کند. افرادی میتوانند این کار را بکنند که قوت داشته باشند. آدمهایی که در بعد انسانی اشرافی نیستند و در بعد «من» خودشان، خودشان را بزرگ نمیبینند وقتی به آنها بگویید یک ساعت فکر کن و با نظام ابدی و بینهایت خودت و هستیهای بینهایت خودت روبهرو شو، این شخص نمیتواند باید خیلی خوراک بخورد تا کمکم ببیند که میشود این احساس را داشت که امام زمان علیه السلام پدر حقیقی ماست و نسَب ایشان به ما بیش از پدر طبیعی ماست. بعضیها نمیتوانند حس فرزندی امام زمان را بگیرند.
امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: برای شما خانواده آسمانیتان باید مهم تر از خانواده زمینیتان باشد. این آیه در مورد صله ارحام آمده ولی غایت تأویل این آیه این است که شما با ما صله ارحام داشته باشید. فقط نباید به عنوان یک رابطه دینی با ایشان برخورد کنیم، ایشان ما را از پدر و مادر بیشتر دوست دارند. ارتباط من در حقیقت باید بیشتر از پدر طبیعیام باشد. اگر برای کسی این قضیه جان بگیرد، خواهد دید که چه اتفاقات مبارکی برایش رخ خواهد داد. آدم به جایی برسد که عضویتش در خانواده آسمانیاش بیش از عضویت در خانواده زمینیاش باشد. باید خودش را با فکر به این حقیقت برساند که من آنقدر که مال اهل بیت: هستم مال فرزند و خانوادهام نیستم. در این صورت نوع نگاه و برنامهریزی ما فرق خواهد کرد. مفهوم دنیا کاملاً عوض خواهد شد. هرقدر که به دنیا نگاه میکنیم، همه را از دریچه ارتباط با خانواده خودمان نگاه میکنیم و این در مسائل ما تأثیر خواهد گذاشت.
وقتی میگوییم خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها مادرت است فقط یک خانم مقدس به نظرم نیاید که دختر پیامبر9 و همسر امیرالمؤمنین علیه السلام است، باید اینطور نگاه کنم که من فرزند این خانم هستم، میتوانم به ایشان تکیه کنم و روی ایشان حساب کنم. این نگاه یک آدم مؤمن است. آدم مریض نمیتواند اینگونه فکر کند. در مرض روح، جلوی ادراک آدم بسته میشود. وقتی فکر کنم یادم میآید که قبل از اینکه به زمین بیایم با یک کسی دیگر بودم و خیلی چیزها شفاف میشود برای همین از هر عبادتی ارزشش بیشتر است. در فکر، شدن وجود دارد ولی در عبادت «لعل» است شاید بشود شاید نشود. «کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون»؛ در فکر قطعاً آدم میشود، تصمیم میگیرد، قدرتمند میشود و عمل میکند.
«تفکر ساعه خیر من عباده سبعین سنه»؛ کمی فکر، بهتر از عبادت 70 سال است. تأثیر عبادت 70 سال را میگذارد. وقتی فکر میکنید، ادامه دهید. اگر نمیتوانی خودت را در شرایطی قرار بده که حتماً مجبور شوی فکر کنی. هیچ چیز از نظر تأثیر بالاتر از فکر نیست.
امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند؛ «اوصیکم بتقوی الله و ادامه التفکر»؛ من شما را به اندیشیدن مدام سفارش میکنم.
اگر کسی چنین گوهری را بهدست بیاورد و شجاعت این را داشته باشد که در روز فکر کند به اطرافیان و خودش از نظر جسمی و روحی برسد و بعد بنشیند و فکر کند میبیند که چهقدر نتایج خوبی دست میدهد. انسان اول از موقعیتهای کوچک استفاده کند بعد موقعیتهای بالاتر. همیشه وقتی فکر میکنید هر نتیجهای که میگیرید بنویسید. میفهمید که بدون مطالعه و استاد به نتایج خوبی میرسید.
«لا علم کالتفکر»؛ بالاترین علم فکر کردن است. 99 درصد افرادی که میخواهند طلاق بگیرند فکر نمیکنند که دارند یک زندگی را از هم میپاشند. اگر یک فهرستی از معایب و محاسن همدیگر را بنویسند همیشه فهرست کمالات و خوبیها بیشتر از بدیها بوده است. فکر، جلوی تصمیمات اشتباه و عجله کردنها را میگیرد. تازه میفهمند که خودشان مشکل داشتند. پیامبر علیه السلام فرمودند؛ شما همیشه درخت را در چشم خودتان نمیبینید ولی یک خار را در چشم دیگران میبینید.
در روایت داریم؛ سختترین مرحله اخلاق، انصاف است. هرچه برای خودت میخواهی برای بقیه هم بخواه. شما هروقت برخورد شخصی با کسی دارید بهتر این است که خودتان را جای طرف مقابل بگذارید.
پس فکر هم در حرکت ما به سمت اصل و ریشهمان و مسائل ماوراء طبیعی کمک میکند، هم در تنظیم روابط خودمان و با دیگران، هم اینکه به یک شناخت دقیقی از خودمان میرسیم و هم یک ارزیابی درستی از خودمان پیدا میکنیم. نگذاریم آنقدر سرمان شلوغ شود که فرصت فکر از ما گرفته شود و در این بیفکریها تصمیم بگیریم و عمل کنیم.
سیرک به این دلیل جالب است که میبینید اگر یک برخورد مناسب با یک حیوان وحشی داشته باشید میتوانید از او توقع برخوردهای معقول داشته باشید. میشود یک حیوان وحشی را تربیت کرد. فکر، بخش حیوانی ما که وحشی است را رام میکند. وقتی رام شود میبینید چه اتفاقات قشنگی دارد اتفاق میافتد. یک دانشآموز دست از بازگوشیهایش برداشته و ذهن وحشیاش را متمرکز کرده تا به یک جایی برسد. همه اینها به برکت تمرکز و انتقال اطلاعات منظم پیش میآید. قرنهای پیش کسی تصور نمیکرد که بشود به کره ماه راه پیدا کرد یا با هواپیما امکان پرواز داشته باشد و امکانات جدید را باور نمیکرد. فکر باعث میشود که تمام قوایی که شما مهار کردید متمرکز کنید.
بدترین نوع حجاب که ذهن را کور میکند، عادت است. بزرگترین آفت فکر، عادت است. عادت نمیگذارد که شما واقعیت را آنطور که هست ببینید. اگر کسی نتواند حجاب عادت را کنار بگذارد، هیچ وقت رشد انسانی پیدا نمیکند باید بتوانید نگاه عادی را کنار بگذارید. باید به عالم برزخ که چند سال دیگر در آن موقعیت قرار میگیریم فکر کنیم. جایی که میلیاردها برابر زیباتر و بهتر از اینجاست. فقط در مورد مرگ فکرهای بد میکنیم. من قرار است به آغوش حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین علیه السلام که مادر و پدر حقیقی و اصل و ریشه حقیقی ما هستند برگردم آنها که ما را خیلی بیشتر از پدر و مادر حقیقی خودمان دوست دارند.
از چه چیز باید بترسم؟ نگرانی پدر و مادر در دنیا این است که فرزندشان سالم متولد شود. «یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم»؛ اصل تولد خیلی قشنگ است باید سالم متولد شویم تا پیش پدر و مادر حقیقیمان شرمنده نشویم. باید از این مسئله بترسیم. اگر ترس و دلشورهای هست برای بد رفتن است وگرنه اصل رفتن که خیلی زیباست. فکر باعث میشود که نوع انتخابها و ارتباطات من تغییر کند. ما اصلاً برای ملحق شدن به خانواده آسمانیمان هیچکدام از برنامههایمان را تغییر نمیدهیم. ما اصلاً تصمیم نگرفتهایم که به ایشان ملحق شویم وگرنه خیلی از انتخابها و ارتباطاتمان رنگ دیگری پیدا میکرد. ما با توجه به تعلق به خانواده ابدیمان تصمیم نمیگیریم.
تصمیم بگیریم که ملحق به امام زمان علیه السلام شویم و با ایشان زندگی کنیم. خیلی از ما حضرت را از خانههایمان بیرون کردهایم. اگر حس پدر و فرزندی پیدا کنیم نسبت به حضرت خیلی نگاهها تغییر میکند. 1172 سال است که پدر ما آواره و طرد شده است.
شب اول قبر اولین سؤالی که از ما میپرسند در رابطه با امام زمان علیه السلام است. درمورد امام حسین علیه السلام از ما نمیپرسند. نقش ما در این آوارگی حضرت چه بوده است؟ ندای «هل من ناصر ینصرنی» حضرت را شنیدیم و چه کردیم؟ ما خیلی بیغیرت و بیعاطفه هستیم خیلی راحت بدون امام زمان علیه السلام زندگی میکنیم. باید فکر کنیم، دست به دست هم دهیم و هرکاری از دستمان برمیآید برای حضرت انجام دهیم.
پیامبر صلوات الله علیه فرمودند: اگر کسی صبح از خواب بیدار شود و دغدغه مسلمانان را نداشته باشد، مسلمان نیست.
برگرفته از سلسله مباحث فکر، استاد محمد شجاعی